بزرگترها به خاطر دارند دور فلکه حضرت رضا علیه السلام در همکف خیابانی بود که ماشین ها و درشکه ها از آن عبور می کردند. در طرح تخریب اطراف فلکه حضرت رضا، آقای ولیان استاندار وقت مصمم بود برای تعریض فلکه، تمام مغازه ها و هتل های در طرح تعریض را تخریب نمایند و این با مقاومت بسیاری از کسبه ها و بعضی از هتلداران رو به رو شد. مثلا حاج احمد طاقه چیان مغازه ی بزرگی مقابل درب قبله مسجد گوهرشاد داشت و حاضر نبود به هیچ وجه تخلیه کند. با ایشان مذاکره کردند که مغازه یی جنب موزه آن وقت رواق امروز امام خمینی در اختیار ایشان بگذارند و موافقت کرد. ایشان نقل مکان کرد و بعد از مدتی اثاثش را تخلیه و کنار خیابان گذاردند.
از هتل ها تا آنجایی که به یاد دارم هتل داریوش واقع در فلکه آب بود متعلق به آقای مهاجری. صاحب سالن داریوش، که به هر نحو بود آنجا را هم تخلیه کردند. آخرین نفر که مقاومت کرد آقای حاجی اسدزاده (معروف به حاجی لته) صاحب هتل سینا واقع در فلکه حضرت نزدیک خیابان طبرسی بود که خود و خانواده اش در هتل مستقر شدند و گفتند اگر می خواهید تخریب کنید هتل را روی سر همه ما خراب کنید. بالاخره روزی آقای ولیان مامور می فرستد که آقای اسدزاده را به استانداری بیاورند. پسر بزرگ ایشان آقای رضا اسدزاده پدر را تنها نمی گذارد و با هم به استانداری می روند. به محض ورود آقای اسدزاده و پسرش را به اتاق آقای ولیان هدایت می کنند. آقای ولیان طبق معمولی که داشت فحش های چارواداری و خیلی رکیک به آقای اسدزاده نثار می کند، آقای اسدزاده که عصبانی شده درجواب می گویند من فکر می کردم که از دهان نماینده شاه گل می بارد، ولی حالا دیدم گه می بارد و به محض اینکه آقای اسدزاده این حرف را می زند، ولیان از پشت میز حرکت می کند و به طرف آقای اسدزاده می آید و یک سیلی محکم به گوش ایشان می زند. فرزند ایشان آقای رضا اسدزاده چنان از این حرکت که پدرش سیلی خورده غضبناک و ناراحت می شود که در همان لحظه یک سیلی محکم به ولیان می زند. در این حال مامورین آنها را دستگیر و به زندان می فرستند، شورای تامین استان جلسه می گذارند تا موضوع را بررسی می کنند تا حکم لازم به وسیله مقامات قضائی صادر شود. خوشبختانه رئیس ساواک که از اعضای موثر شورای تامین و با ولیان سخت مخالف بوده اظهار می دارد چون من در آنجا نبودم و صحنه را ندیدم نمی توانم صورت مجلس را امضا نمایم. از طرفی پدرخانم آقای رضا اسدزاده فرمانده ارتش شیراز و چون قدری زمینه های مذهبی هم داشته و قبل از انقلاب با شهید آیت الله دستغیب مراوده یی هم داشته و ارادت می ورزیده و همین آشنایی سبب زنده بودن و دستگیر نشدن ایشان می شود و همچنین از فرمانده های مورد توجه شاه هم بوده، ایشان هم برای رهایی دامادش آقای رضا اسدزاده فعالیت می کند که ایشان از این مهلکه ی خطرناک نجات پیدا می کند.